اندر احوالات امیرمحمد در سفر به گنبد خونه عمه زهرا ش
لباسای امیرمحمد آمادس
خود امیرمحمدم رفته حموم آمادس
اینم پوشکی که خاله مهرناز بهمون معرفی کرد که خوبه بدک نیست
البته هیچی به مولفیکس نمیرسه
هر چند الان 5 تا کینگ بابایی خریده هم در میزنه هم چسباش خوب نیست فعلا مجبوری استفاده میکنیم دیگه
خوب سرلاکتم بخور
بازی میکنه تا باباش از اداره بیاد بریم گنبد ..!
جاتون خالی گنبد خوش گذشت منتاها پسر شیطون ما یه خرابکاری کوچولو کرد
پسرعمش محمدحسین خیلی شرو و فضوله 6 سالشه
اومدیم سر میز به امییرمحمد برنج بدیم داغ بود گذاشتیم خنک شه
امیرمحمد شکلاتارو گرفت محمد حسین رفت برداره امیرمحمد بشقاب و پشت و رو کرد رو گردن محمد حسین
چنان سوخته بود دور خونه میچچرخیییید
پسر من شررر ووو فضول تره
خدا به دادم برسه
اینجا امیرمحمد و محمد حسین و ملیکا دختر همسایشون که 1 سالشه
که امیرمحمد جان خوابش میومد غررغرغرغر میکرد
خیلی آروم و مودب بود برعکس امیرمحمددددددددددددددددددددد
ولی بعدش از خواب پا شد محمد حسین گذاشتش تو سطل خونه سازی دور خونه ویراج میدادن باا هم
شبم رفتیم شهر جادویی ازین بازی های الکتریکی خوب بود
من یه بولینگ بازی کردم از 90 -33آوردم
هههه
چقد زرنگمممممم.!!!!!!!
موقع رفتنم امیرمحمد گیر داده بود به تخت سوسن دخترعمش
امیرمحمد که نمیتونست با هیچکدوم باری کنه ولی همینطوری گذاشتیمش روی یکی از حیوونا که میچرخه البته ثابته اینجا
اینم یه قورباغه که کادوی سوسن جونه
دستش درد نکنه