امیرمحمدامیرمحمد، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 21 روز سن داره

▒▒ پسر طلا : امیرمحمد مامان ▒▒

سال 92 مبارك باد

سلام به همه اونايي كه ديدمشون و نديدمشون و دلم براشون تنگ شده و خيلي ناراحتم از اينكه قيافشون يادم بره ......!!!!!!!!!!!! اميرمحمدم دومين عيدشو گذروند  همراه با خوشي وسلامتي  دوستون دارم عكس هاي لحظه سال تحويل اميرمحمد البته اميرمحمد و خابونده بودم و لخظه سال تخويل باباش بيدارش كرد شكمو نگاه       . شيرجههههههه     با بابايي          ...
16 فروردين 1392

اندر احوالات اميرمحمد كوشولوي فضول قبل عيد نوروز

با تاخير فراوان سلام  اميدوارم خيلي خيلي دير نكرده باشم  قبل عيد ما اوضاع داغون پاغوني داشتبم كه نگو و نپرس اول از همه اين پسر فضول از رو مبل افتاد پايين محكم به زمين خورد خداروشكرچيزيش نشد فقط 20 روز چشش كبود بود  اينجا اميرمحمد لباساشو پوشيده        اينجا هم عرب شده ببينيد  البته اينجا كبودي چشش ديده ميشه    آشپز نمونه ميشود     حالا كجاشو ديدي واسا    ننههههههههههههههههه پ اين چايي ما شي شد ؟؟       &n...
16 فروردين 1392

15 ماهگيت مبارك - اينم لباساي اميرمحد عيد 92

پسر خوشگل ماماني يه دستمال همش دستشه درا رو تميز ميكنه  رو مبلا زير تلوزيوني بعد خسته كوفته با مامانيش ميخوابه  2 تايي خونه تكوني عيد ميكنن     15 ماهگيتم مبارك  بوس  بوس  بوس      اينم لباساي عيد 92 اميرمحمد كه دومين عيدشه    حالا بماند  كه ماماني چيا خريده و  پسر ناز وقتي اينارو ميپوشه چه ذوقي ميكنه و محشر ميشه  تا ديدار بعد  خدانگهدار  ...
13 اسفند 1391

كاراي رو اعصاب آقا كوشولوي ما

هي ميره تيوي رو خاموش ميكنه صحنه حساسم اينكارو ميكنه  جززززززززززززززززززززززززززززززززززم ميگيره ولي بعضي اوقاتم بچه خوبي ميشه  ميشينه با ماماني تماشا ميكنه  همچين جذبم ميشه  ميره تو برش تو خيابونم ازينا ديده  جيغ زده  واسش خريدم  شروع شد ديگه  گريه و زاري براي اسباب بازي  خدا به داد برسد  حموم كه متنفر شده و تو حموم فقط جيغ ميكشه و گريه ميكنه و ميلرزه  بيرون كه مياد اينگار از زندان آزاد شده  نيگا: بعله منو نشناختيد ؟؟ ...
13 اسفند 1391

قبولي ماماني

بالاخره ماماني بعد 2 ترم مرخصي كه بخاطر گل پسري گرفته بود رفت دانشگاه  كه بسلامتي قبول شد باد معدل نسبتا خوبي اينم كيكي كه بابايي به افتخار ماماني خريد    وترم جديد و شروع كرد  راستي شما امير گاز انبر رو ميشناسيد ؟؟؟ ماه پيش من و پسر خوبم حوصلمون حسابي سر رفته بود  يه دو روزي كه بر حسب اتفاقم هوا سرد و ابري بود رفتيم به گردش  ولي كار دستمون داد و امير بدجوري مريض شد  اينجا به گربه هه گير داده ولي خداروشكر مث بچگيا نيست كه از روروئك بدش بياد  خوشش مياد الان ها  درضمن عاشق اينم هست كه هي پنك...
13 اسفند 1391
1