امیرمحمدامیرمحمد، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 6 روز سن داره

▒▒ پسر طلا : امیرمحمد مامان ▒▒

سفر به گنبد

بعد امتحاناي ماماني رفتيم به گنبد خونه عمه زهرا      و اونجا خيلي خوش گذشت رفتيم به قصر بادي ولي اميرمحمد خيلي ميترسيدش          و 18 خرداد بود كه پسر عموت كه اسمش عرشيا شده  توي 7 ماهگي و به طور دقيق در 32 هفتگي بر اثر جدا شدن جفت بدنيا اومد و فعلا تو دستگاهه و ما هنوز نديديمش  ريه اش هنوز تشكيل نشده و تو بيمارستاني يكي دو ماهي هست  اميدوارم زودتر حالش خوب بشه و بياد و بزرگ بشه و دوست تو بشه    ...
24 تير 1392

برگشت به خونه و 18 ماهگي اميرمحمد و واكسن دردناكش

واكسنش خيلي بد بود  تا 2 روز تب شديد داشتي  دستت پات و قطره بود  و ديگه تموم شد رفتتتتتتتتتتت تا 6 سالگي        وقتي از خواب پا ميشه صبحانه ميخوره      اينم لباس تابستونياش كه از گنبد خريديم          اينم اميرمحمد و علي كه به پارك بردمشون و اميرمحمد ول كن ماجرا نبود  تا 10 شب علافش بوديم         اميرمحمدم هست و براي خودش ميچرخه  تا آپ بعدي باي باي    ...
24 تير 1392

سلام علكم

يه سري جملات نامفهموم و كلمات داريم كه امير محمد ميگه يه سري كاراي جديددم ميكنه  كلمات : انگليسي مينويسم تا تلفظش معلوم بشه  جوجه : teta ببعي : abi كفش :dash بريم : be im حالت تعجب ترس : this is whos thas شكلات رو باز كن : taghe zes عوضم كن : abaz آب بده : ab bedesh بده : bedesh آب بريز :‌ab beis بابا : baaa baaaaaaa e عيسي :ida غذا : ma ma ma ma  علي پسر عموش : ato ya atezes يا علي  : yyyyyyyyyyaaa aaaato كاراشم  : كفش و جوراب پاش ميكنه  فوق العاده شرره بوس و ناز ياد گرفته دستمال مياره دماغشو پاك ميكنه ...
22 ارديبهشت 1392

كچل شدن

جمعه هفته پيش ماماني با ژيلت كچلم كرد  اصلا هم ناراحت نبودم  1 ساعت بعدش  2 روز بعد  4 روز  1 هفته بعد  اليته  از دهنش خيلي آب مياد بخاطر دندون هاي كرسي پايين  و مماخشم كه ماشالله  آبريزش بهاره گرفته  با عرض معذرت از مماخم نور ميزنه  ...
20 ارديبهشت 1392

تغييرات اتاق و اسباب بازي هاي جديد

گاو تاب سواري رو بيخيال شد شاسخين نشست رو تاب   كاميون 130 كيلوگرمي رو تحمل ميكنه  اصلا تحويلش نميگيره اميرمحمد بن10 جديد كه دوسش داره آقا گاوه اومد بالا كمد و تام و جري اضافه شدند  باب اسفنجي ريسه هم رفت بالا ماشين كنترلي جديدش تابلو كوچولوهاي دايي يعقوب     اينم خودش كه طبقه پايين مختص خودشه الان توپش اونجاست   ...
20 ارديبهشت 1392

افتتاح اتاق اميرمحمد

اينم اتاق اميرمحمد كه بنظر ماماني هنوز هنوزه كامل نيست البته بنظرم خيلي شللوغ شده حالا بعدا درستش ميكنيم  مدل پردش عوض شد و رنگ و برچسب از گنبد خريديم و زديم و بقيشم كار دست مامانيه                                                          ...
16 فروردين 1392

16 ماهگيت مبارك+ 13 بدر 92

خوب روزا خيلي زود ميگذره تو 16 ماهه شدي  البته 9 فروردين  سالگرد ازدواج مامان بابايي مبارك باشه  كه فقط بابايي واسه ماماني يه حلقه شبيه حلقه قبليش هديه داده بهش  11 فروردينم كه من  16 ماهه شدم  هوراااااااااا  اينم عكساي 13 بدر امسال                 سبزه هامونم گره زديم تا به آرزوهامون برسيم  تا سال بعد و عيد يعد و 13 بدر بعدي  ...
16 فروردين 1392

سال 92 مبارك باد

سلام به همه اونايي كه ديدمشون و نديدمشون و دلم براشون تنگ شده و خيلي ناراحتم از اينكه قيافشون يادم بره ......!!!!!!!!!!!! اميرمحمدم دومين عيدشو گذروند  همراه با خوشي وسلامتي  دوستون دارم عكس هاي لحظه سال تحويل اميرمحمد البته اميرمحمد و خابونده بودم و لخظه سال تخويل باباش بيدارش كرد شكمو نگاه       . شيرجههههههه     با بابايي          ...
16 فروردين 1392