امیرمحمدامیرمحمد، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 27 روز سن داره

▒▒ پسر طلا : امیرمحمد مامان ▒▒

فوق العاده شيطنت هاي جديد

بعله ديگه خودش ميره بالا حالي ميكنه  حالا ميخاد بياد پايين نميتونه جيغ ميزنه كه نجاتم بديد      روز پدر  عشق دختر شدن داره    اينم ول گردي هاش تو حياط كه حال ميكنه و دور ميزنه و با سايش بازي ميكنه و جوجه هاي كوچولوش كه بزرگ شدن            اداي مامانشو در مياره و ميره لباساي تميز و پهن ميكنه رو بند كوچولوش  اي خداااااااااا فقط خرابكاري ميكنه همين       خدا نكنه فيلم اكشن بده تيوي  يه دستش موبايل ميگيره يكي ديگه تفنگ  ...
24 تير 1392

غروبا كه ميشه اميرمحمد ميره به پارك محله

حالا واي واي  ماماني رو ميكشه  بدين صورتتتتتتت:       آخرشم خسته كوفته ميخوابه  اينجا بستني ميخوره ها چشاش بسته افتاده عكس بعدي رو گفتم خوابيده  البته لازم بذكره كه بستني رو ميندازه نونشو ميخوره اقاااااا كوشول ما   ...
24 تير 1392

ديده بوديد پسري رو كه :

بره نيمه شعبان جشن فقط دست بزنه ؟؟‌ اينكه تو 19 ماهگي جاروبرقي بكشه ؟؟  عمرا فك نكنم من ؟؟ در يخچال و وا كنه بگه ( آ آ‌ ) ميخوام يعني هندوانه  كه فك كنه آدم حتما بايد با چادر نماز بخونه بره ملافه بياره با مامانش نماز بخونه و هي بگه الواكفر   اينكه اينقد شرر شده باشه كه مثل و نمونه نداشته باشه و مثثثثث   ... خوابش ببره  اينكه باباش تو حياط قالش بزاره و فرار كنه اونم سرگرم 3چرخش بشه ؟؟؟   كه عشق موتور سواري باشه و بترسه و بازم سوار شه        ...
24 تير 1392

سفر به گنبد

بعد امتحاناي ماماني رفتيم به گنبد خونه عمه زهرا      و اونجا خيلي خوش گذشت رفتيم به قصر بادي ولي اميرمحمد خيلي ميترسيدش          و 18 خرداد بود كه پسر عموت كه اسمش عرشيا شده  توي 7 ماهگي و به طور دقيق در 32 هفتگي بر اثر جدا شدن جفت بدنيا اومد و فعلا تو دستگاهه و ما هنوز نديديمش  ريه اش هنوز تشكيل نشده و تو بيمارستاني يكي دو ماهي هست  اميدوارم زودتر حالش خوب بشه و بياد و بزرگ بشه و دوست تو بشه    ...
24 تير 1392

برگشت به خونه و 18 ماهگي اميرمحمد و واكسن دردناكش

واكسنش خيلي بد بود  تا 2 روز تب شديد داشتي  دستت پات و قطره بود  و ديگه تموم شد رفتتتتتتتتتتت تا 6 سالگي        وقتي از خواب پا ميشه صبحانه ميخوره      اينم لباس تابستونياش كه از گنبد خريديم          اينم اميرمحمد و علي كه به پارك بردمشون و اميرمحمد ول كن ماجرا نبود  تا 10 شب علافش بوديم         اميرمحمدم هست و براي خودش ميچرخه  تا آپ بعدي باي باي    ...
24 تير 1392

سلام علكم

يه سري جملات نامفهموم و كلمات داريم كه امير محمد ميگه يه سري كاراي جديددم ميكنه  كلمات : انگليسي مينويسم تا تلفظش معلوم بشه  جوجه : teta ببعي : abi كفش :dash بريم : be im حالت تعجب ترس : this is whos thas شكلات رو باز كن : taghe zes عوضم كن : abaz آب بده : ab bedesh بده : bedesh آب بريز :‌ab beis بابا : baaa baaaaaaa e عيسي :ida غذا : ma ma ma ma  علي پسر عموش : ato ya atezes يا علي  : yyyyyyyyyyaaa aaaato كاراشم  : كفش و جوراب پاش ميكنه  فوق العاده شرره بوس و ناز ياد گرفته دستمال مياره دماغشو پاك ميكنه ...
22 ارديبهشت 1392

كچل شدن

جمعه هفته پيش ماماني با ژيلت كچلم كرد  اصلا هم ناراحت نبودم  1 ساعت بعدش  2 روز بعد  4 روز  1 هفته بعد  اليته  از دهنش خيلي آب مياد بخاطر دندون هاي كرسي پايين  و مماخشم كه ماشالله  آبريزش بهاره گرفته  با عرض معذرت از مماخم نور ميزنه  ...
20 ارديبهشت 1392