امیرمحمدامیرمحمد، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 3 روز سن داره

▒▒ پسر طلا : امیرمحمد مامان ▒▒

شروع يك مريضي گريه آور

1391/9/7 23:09
نویسنده : مطهره جون
375 بازدید
اشتراک گذاری

واي نزديك 2 هفته اي بود كه امير محمد بي خود وبي جهت گريه هاي ممتد داشت گریه

دكترم بردم گفت بهانه گير شده ابرو

يه شب اميرمحمد تب 41 درجه كرد فرداش بردمش دوباره دكتر گفت گلوش چركي شده گریه

4 تا آمپول خورد و يه عالمه شربت كه هنوزم داره ميخوره زبان

امام حالا خيلي بهتره 

هوا هم خيلي سرده ساکت

اين كونفي بي بي هم اصلا خوب نبود پاشو بدجور سوزوند زبان

رفتيم سراغ همون مولفيكسه خودمون نرم و راحت بدون 1 بار سوختگي خوشمزه

 

اميرمحمد من اگه تو خونه نباشم ديگه ملالي براش نيست عاشق باباشه قلب

اين عشقه ديگه عشق كي گفت اذيته

...!!

بزنش مامان بزن تو سرش 

..!!!

هه 

روح پليد مامانيشیطان

راستي مبل و ببينيد پشت و رو شده لبخند

اينم عكس 1 شب قبل محرمه كه بله برون دختر عمه ي ماماني بود كه اونجا يه عالمه دست زدم و شادي كردم خیال باطل

ولي مريض بودم كسي خبر نداشت 

 

اينجا هم اوج مريضيمه خمیازه

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)