امیرمحمدامیرمحمد، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 2 روز سن داره

▒▒ پسر طلا : امیرمحمد مامان ▒▒

رفتن به پلاج عمو حسین همکار بابایی در بندرگز

1391/5/5 2:00
نویسنده : مطهره جون
566 بازدید
اشتراک گذاری

قربونت برم قبل رفتن همش در حال غر زدن بودی

 

خداروشکر دستتو کردی تو دهنت یادت رفت غر زدنات

بعد بابایی از بیرو اومد این شاسخین و  برای نیروانا دختر عمو حسین خرید نیروانا کوچولو 1 سال و 3 ماهه

راستش  من و پسرم حسودیمون شدددددددددددددد

بعدش تیپ زدیم رفتیم بندرگز افطاری خونه عمو حسین

اونجا با نیروانا بازی کردی

10 شب رفتیم پلاج

تو هم تو راه خوابت برد  تو آلاچیقای بیرون نشستیم تورو هم خوابوندم کنارم

بعد عمو حسین و خانومش خاله صبا قلیون میوه ای میکشیدن

من و بابایی و تو دود هارو نگاه میکردیم

اینم نیروانا خانوم

بعد تو پاشدی از شرجی بودن هوا همه عرض خیس بودیم خوبه برات لباس آوردم

همه خنک شدی هم اینکه بعد خواب شنگول شدی

بغل بابایی

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)